شبی مست رفتم اندر ویرانه ای
ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای
نرم نرمک پیش رفتم
در کنار پنجره
تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای
پیرمردی کور و فلج درگوشه ای
مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای
پسرک از سوز سرما میزند دندان به هم
دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای
پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر در خانه ای
تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
???? ?? ????? ???. ?? ????. ???? ?????? ?? ??? ? ?? ??
من باده فروش در ميخانه ي عشــــــــقم
تو را از شیشه میسازد، مرا از چوب میسازد
دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
55085 بازدید
256 بازدید امروز
99 بازدید دیروز
1330 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian